چارچیز است آنکه بعد از رفتنش
از محالاتست باز آوردنش
چون حدیثی رفت ناگه بر زبان
یا که تیری جست بیرون از کمان
باز چون آری حدیث گفته را
کس نگرداند قضای رفته را
باز کی گردد چو تیر انداختی
همچنین عمری که ضایع ساختی
هر که بی اندیشه گفتارش بود
پس ندامتهای بسیارش بود
تا نگفتی می توانی گفتنش
چون بگفتی کی توان بنهفتنش
عمر را می دان غنیمت هر نفس
چون رود دیگر نباید باز پس
هیچ کس از خود قضا را رد نکرد
هر که راضی از قضا شد بد نکرد
هر که می خواهد که باشد در امان
مهر می باید نهادن بر دهان
می سزد گر عمر را داری عزیز
چون رود پیشش نخواهی دید نیز